کوچه های بن بست

بعضی کوچه ها بن بسته یعنی هیچ راه در رویی نداره.و اینجاست که آدم جرئت برگشتن و نگاه به پشت سرش رو پیدا میکنه.

کوچه های بن بست

بعضی کوچه ها بن بسته یعنی هیچ راه در رویی نداره.و اینجاست که آدم جرئت برگشتن و نگاه به پشت سرش رو پیدا میکنه.

بن بست سوم

 

 یه جایی خوندم که یه نفر یه پیله کرم ابریشم پیدا میکنه و اونو میاره تو خونش

و هر روز منتظر بوده تا پروانش در بیاد...

بعد از چند روز متوجه میشه که پیله داره تکون میخوره و پروانه پیله رو سوراخ کرده...

اون یکی دو ساعت کنار پیله میشینه تا بیرون اومدن پروانش رو ببینه اما متوجه میشه

 که انگار پروانه دست از تلاش برای بیرون اومدن از پیله کشیده و با خودش 

فکر میکنه نکنه که پروانش توی پیله بمیره...

این میشه که به کمک پروانه میره و پیله رو براش باز میکنه...

پروانه قشنگی از توی پیله بیرون میاد اما...

اما این پروانه هیچ وقت نمی تونه بپره...

در واقع پروانه باید توی پیله اینقدر میمونده تا آب بدنش رو از دست بده و بدنش

اینقدر باریک بشه که از سوراخ ریز پیله بتونه بیرون بیاد...

اینجاست که میبینیم بعضی سختی ها تو زندگی لازمه...

بعصی زمانها رو باید صبر کرد...

بعضی وقتها باید دست نگه داشت...

              و همیشه باید به خدا اعتماد کرد که هیچ کاریش بی حکمت نیست...

 

بن بست دوم

 

اگر تنها تر از آن تک درختی             که رسته در کویر خشک و بی آب

اگر از وحشت تنهایی و درد             نمی آید به چشم خسته ات خواب

اگر در این جهان پر هیاهو                تو را حتی به سر یک سایبان نیست

به هر خاری مبند امید زیرا              پناهی جز خدای مهربان نیست

بن بست اول

همیشه وقتی آدم واسه بار اول متوجه شکست ها و اشتباهاتش میشه نمی خواد قبول کنه چون تا حالا فکر میکرده شکست مال بقیه هست.

و فکر میکنه همه چیز همیشه همون طوریکه میخواد....

اما زهی خیال باطل...

تو هم مثل همه هزار تا کوچه بن بست تو زندگیت هست و باید اونها رو با اعتماد به نفس کامل برگردی...

همیشه شکست ها تقصیر تو نیست...

اما خوب فکر کن و جاهایی که اشتباه کردی رو به گردن بگیر...

آفرین...

دیدی کار خیلی شاقی نیست...